فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

همسایه ی شب

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ق.ظ

از روزی که برگشتم، ساعت خواب شبم عوض شده؛ یه سگ این حوالیه، نمی‌دونم صاحب داره یا ولگرده، هرشب، شروع می‌کنه به سرصدا کردن تا خود سحر، تا اذون صبح.

کلافه میشم از صداش، خواب که هیچی، ولی عصبیم می‌کنه، فکرش درگیرم می‌کنه که چشه، چرا اینقدر بیقراره، چی می‌ترسوندش یا باعث می‌شه اینقدر به دور و بَرش بد و بیراه بگه، یه وقتی از شدّت ناچاری دلم می‌خواد گریه کنم، اعصاب صداشُ ندارم...

ولی همچی که یه شب ده دقیقه دیرتر صداش بیاد و فکر کنم قرار نیست صدا کنه دیگه، دلواپسش می‌شم. اتاق خواب من، آخرین اتاقه، کسی توی خونه صداشُ نمی‌شنوه که ناراحت شه، منم هیچوقت شکایتی نمی‌کنم ازش... دیشبم دیر اومد صداش، ولی اومد بالاخره، خیالم راحت شد.


بعضی وقتا از یه چیزایی به ستوه میایم، که وقتی هم نبودن دنبالشون می‌گردیم.


  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">