فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

جنابِ توی دل!

چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۵۱ ب.ظ

تقلّاهایت برای اینکه از بودنی کوتاه، جوانه‌های سبز بسازی گاهی شبیه موجی مهیب، آرامشت را نشانه می‌گیرند. 

دلم خواسته که خوب باشم، دلم خواسته که درست زندگی کنم، که شریف و بی حاشیه نفَس بکشَم و هرجا که لازم شد، دست‌هایَم را برای قد کشیدن دیگران دریغ نکنَم. 

آدم‌ها حتّی وقتی که آدم‌ها را دوست دارند، توی دلشان را به کسی نشان نمی‌دهند. توی دلِ آن‌هایی که چشم و زبان‌شان تشویقَت می‌کند، اغلب با تو حرف نمی‌زَند، برای همین مدام مجبوری با خودت مشورت کنی. مجبوری توی یک اتاق باشی که صدای خودَت می‌پیچَد، و مجبوری به صدایی که می‌دانی کَم می‌بینَد، گوش بدهی و نظرش را کم یا زیاد، بپذیری.

آدم‌ها توی دلشان را نشانَت نمی‌دهند، توی دلشان با تو حرف نمی‌زند، رسم نیست. برای همین حسّ‌شان یک جوری می‌شود وقتی توی دلت را نشان می‌دهی؛ باورشان نمی‌شود. چشم‌هایشان به تو می‌خندد ولی معلوم است که توی دلشان، به آن‌ها چیز دیگری گفته که بعد از آن، خودشان هم یک جوری می‌شوند.

به هر حال، به نظرم کم یا زیاد، با توی دل خودت بساز. هیچکس به اندازه‌ی او، نمی‌فهمدَت، تشویقش به اندازه‌ی هیچکس واقعی نیست.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">