فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

کلاس نقاشی

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۵۷ ق.ظ

فردا آخرین جلسه ی کلاس ترم اول نقاشی است. نمی‌دانم از این بچه‌ها چندتایشان ترم بعد هم بیایند و چندتا را نبینم دیگر، یک خوشحالی دارم ولی... خیلی باورم نبود اما دیروز، به خودم آمدم دیدم دو جلسه است که نرگس گریه نکرده و با آرامش تا آخر وقت کلاس نقاشی کشیده، آتنای شماره یک، همان که خودسر و پرحرف بود، دیروز مؤدب تر بود، یک آتنای دیگر هم دارم که اوایل مضطرب و ترسیده و بسته بود و اخیراً راحت‌تر سر می‌کند زمان کلاس را.

نقاشی هایشان؛ راستین از خط خطیِ محض، به آدمک و رنگ آمیزی مرتب رسیده، هستی به نقاشی همیشه خوبش رنگهای بیشتری اضافه شده، نسرین قشنگ یاد گرفته گواش و قلم مویش را مهار کند، و کوچکترین امیرعلی ام (سه تا امیرعلی دارم)، بالاخره توانست یک نقاشی تمیز و کامل بکشد. زینب ریزه میزه ام هم که دو جلسه است با خانواده سفر رفته و ندیده امش.

هرچند چندتایی هم هستند که نقاشی هایشان فرق چندانی نکرده، اما همین چندتا، و محبت همگی شان، هرکدام به زبان خودش، به من احساس خوشبختی می‌دهد.

فکر کردم فردا از همه شان خواهش کنم، برای من نقاشی یادگاری بکشند، شاید هم بگویم کسانی را که خیلی دوست دارند یا اصلاً درمورد دوست داشتن نقاشی کنند.

مثل دوره‌های گذشته، بعد من می‌مانم و خاطرات شیرین تر از قندشان.

پی نوشت؛ اوایل برایم عجیب بود که چرا این چندماه اخیر، این همه موقعیت شغلی خوب سر راهم قرار می‌گیرد که هربار، یک مانعی پیش میآید و هیچکدام نمی‌شود. حالا نه دیگر، یادم آمد که باید اعتماد کنم و صبور و راضی باشم به مشیتش، همه‌چیز خوب است و حتماً خوب تر می‌شود.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">