فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

الکنی که من باشم

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۵۰ ق.ظ

لبریزم از شوقت، پروردگارم.

گاهی میان شلوغ ترین شلوغی‌ها، انگار منم و تپه ای بلند در مسیر نسیم‌های بشارتت که تازه ام کنند، انگار تمام جهان است و صدای من و گوشِ تو، تو که گُنگیِ دلخواهِ زبانمی، وقتِ تماشا کردنت از این کالبد پُر زخمِ بی شکُوه، در آستانه ی بزنگاهی که زرق و برقْ دارَم کند شیدایی ات.

دوستت دارم، قلبِ پرخونِ من، تمام جلوه‌هایی که به جانم عَرضه می‌داری اَت، جا بر چشم و دل و روحم دارد، تماشایی ترینم.

باید بمیرم تا دایره ی کلمه که از آغاز بود، کامل شود و راحتم کنی از حجمِ این دریای ناگزیری، بر گُرده ی مورچه ای زار...

باید بمیرم برای خودم تا جانِ جاویدِ پُرجای رویین، برای این دوست داشتن داشته باشم، سزاوار و فرهیخته.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">