فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

شمعی روشن، شمعی ابدی

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۱ ب.ظ

35 ساله شدم.

سی و پنج بار، شنیده ام «تولدت مبارک»، و خیلی فَهمَش نکرده ام. شمردن تمام طلوع و غروب هایی که بوده ام، مهم نیست، مهم این است که می دانم خیلی هستند، خیلی... خیلی هایی که باید می گذشته اند تا برسند به سی و پنجمین بهار، و من اینجا برای اولین بار در تمام این روزهای بیشمار، شعورِ شُکرگذاری پیدا کنم.

شگفتا، که من از بودنم، برخلاف تمام این سالها خوشم. خوشَم که آنقدر جان و مجالَم دادی تا برسم به پیدا کردنت، به بی قراریِ شادِ دوست داشتنت،  به طعمِ خوبِ نظم و یاد گرفتن راهی که عشق و عقل را به هم برسانَد.

حالا دست در دستت، سربلند و بی نهایت امیدوارم، به روزهایی که به دست هایم برکتی دیگر بدهی، تا زنده ام، به بخشندگی ات چشم دارم، پس:

به چشم هایم، به دستهایم، به گام هایم و به قلبم، لیاقت بده، مَحْیایم کن، ژرف و پربرکتم کن، لبریز و زایای لبخند، حمایت و دلگرمی، برای همه ی آنهایی که سر راهم قرار می دهی. اندوخته ی عشق و احترام زیادی که به من بخشیده ای، به پیشگاه خودت می آورم، بیاموز افشاندنش را، متبرکش کن و برویانش، هزار هزار مزرعه ی سبز را...

آمین

و سپاس های پُر خون!

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">