فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

قیمه ی دل ِِ قُرصْ

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۳۰ ق.ظ

امروز برای اینکه دختر خوبی باشم، کلی انرژی صرف کردم. دو سه روزی هست که به دلایل محیطی، بیقرار و عصبی هستم. تمام تمرین و تلاشم را به کار بستم که تابع حال درونم نباشم. دیروز عصر مهمانداری خیلی کمکم کرد و باعث شد آسان بشود. امروز اما نه، برای همین آنقدر توی فکرم شلوغ پلوغ کردم و مراقب خودم بودم، که حتی از روزهای عادی هم رفتار آرام تری داشتم. آشپزی می کردم و آنقدر به دستهای خودم نگاه می کردم، که خودم را نمی شناختم. حرکات عجولِ همیشه ام، خونسرد و مسلط و آرام گذشت. بعد، طراحی کردم، بعد از چند سال دوباره برای خودم چندتا اتود طراحی لباس زدم. باز هم آنقدر با حوصله، که عجیبم آمده بود، طرح های خیلی ظریف و تمیزی شدند.

چند بار صدای صحبت خانواده با هم، صدای تلویزیون و صدای باد که از بیرون می آمد، می رفت که تحملم را بشکند. اما موفق شدم که موفق نشوند. توانستم عمیق، شمرده و کشدار، نفس بکشم. توانستم خودم را تشویق کنم، به خودم افتخار کنم به خاطرش. من عصبی نشدم، با کسی جر و بحث نکردم، بغض نکردم و نگذاشتم چیزی برای توی خود ریختن، ساخته شود. توانستم لبخند بزنم یواشکی، و شعرهایی که دلم میخواست، ترانه های دلخواهم را زمزمه کنم.

غذای خوشمزه ای شد، عطر قیمه ی امروز، برای خودم خیلی فرق داشت.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">