فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

حادثه های خجسته

شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ق.ظ

مهسا و اسماعیل، پریروز جشن نامزدی گرفتند. هاجر و لیا، به خانه  برگشتند، پیش پدر لیا و دوباره خانواده شدند. همین خبرها برای ساختن دیروز من بس بودند. شاد شدم از شادی شان و آرزو می کنم این شادی ها منتشر شوند، خوشحالی و دلخوشی از در و پنجره ی تمام خانه ها بیرون بپاشد و عطرش همه جا را بگیرد.

برای بار دوم در این پاییز سرماخورده ام، اما آنقدر خوشحالم امروز که احساس سلامتی می کنم. خدا کند این یادداشتها، بماند برای سالیان دراز، روزی که زندگی هایشان به بار نشسته باشد، روزی که آقا سعید، الفبا را بزرگ و بزرگ و بزرگ تر کرده باشد بدون یک ریال بدهی، روزی که چشم های مانا بخندند، روزی که دوستم دوباره کنار عشقش ایستاده راه برود و عمیق بخندد، روزی که از تمام گوشه های دلم، خبرهای خوب رسیده باشد و غرق آرامش باشیم.

آمین

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">