فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

ندانم‌ها، لرزیدن‌ها

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ
برای خواستن‌های ما، به شرط ِ آرامش، همین زمان کوتاه کِش می‌آید. می‌بینی از همان که چشم بر هم زدنی به نظر می‌آمده چقدر حاصل داری. این‌ها به کنار...
اولین باری است که دلم واقعاً می‌خواست ساکت نبودید شماها... که قوت قلبم بدهید و بگویید تلخ‌کامی‌های رفته دیگر نیستند و برنمی‌گردند. وقتی که می‌گوییم گذشته‌ی تلخ،‌ نگاهمان به قطعه‌ها نیست، به یک کل و برآیند است، که آن شیرینی‌ها، که حاصل شیرین نبود برایشان.

احساس می‌کنم برای اولین بار در زندگی جایی که باید نترسم، دارم می‌ترسم و از دست می‌دهم. هرچه فکر می‌کنم در او بدی و کم و کاست نمی‌بینم، اما دست و دلم می‌ترسد که پذیرفتنش را بداند. یکی پیدا شده محکم‌تر از کوه، که خواستنش مثل هیچ‌کس نیست، که به آینده‌ی روشن ِ با او،‌ نمی‌شود تردید کرد.

من اما با تمام خواستن دلم، نمی‌شوم آن که باید... از بس که می‌ترسم از خودم، که تمام این باغ سبز که پیداست، توی چشم ِ من باشد. 

گفت دو سال است...
دو سال...
بعد من خوشحال شدم،‌فکر کردم بالاخره یکی پیدا شده که چرای خودش را بداند.

خدای خوب، مراقبم باش.
  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">