فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

انسان بودن، دشواریِ وظیفه است.

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ب.ظ

به آن‌هایی که بر اثر یک فشار سنگین و یک کم آوردنِ آنی، به خاطر بیماری‌های خاص روانی که باعث شود کسی به درستی یا نادرستی تصمیمی که می‌گیرد آگاه نباشد، وقتی در یک لحظه و تنها یک لحظه،‌ شبیه کسی که از خودش بیخود می‌شود چاقو برمی‌دارد جان یکی دیگر را می‌گیرد و بعد با تمام جانش پشیمان است، این تصمیم اشتباه را می‌گیرند، با این فرق که دیگر اینجا فرصت پشیمانی نمی‌ماند، من به تمام این موارد با اینکه باز هم قابل بحث هستند، کاری ندارم.

ولی آن‌هایی را که در صحت و سلامت عقل، فقط به خاطر ناکامی، کاملاً برنامه‌ریزی شده و مکرر، آنقدر تلاش می‌کنند برای سرنوشتی محتوم که به هرحال برای همه خواهد بود،‌ اصلاً نمی‌فهمم،‌از هیچ دری قابل توجیه نیست برایم.

قبل از رفتنش نوشته زیر جسدم کتاب مارکس بگذارید. باشد، باورهایتان هم قبول، اما بعد که یکی آمده نوشته «این است تاوان ِ فهمیدن ِ دنیا»، که تلویحاً دیگرانی را که چنین انتخابی ندارند را نفهم فرض کرده، این را به هیچ وجه نمی‌توانم بپذیرم. یک الف بچه، یک جوانِ تازه به دوران رسیده با خواندن چهار خط کتاب و نوشتن چند خط شعر، از گنده‌های همان مکتب مارکسیسم و نه هیچکس دیگر، از آن موسفید کرده‌ها که به خاطر باورشان مبارزه‌ها کردند، کتاب‌ها نوشتند، مرارت‌ها بردند، بیشتر فهمیده بوده؟!

او از کسی که گفت «هرگز کسی اینچنین به کشتن خویش برنخواست که من به زندگی نشستم»، بیشتر فهمیده بود؟

او توی ناز و نعمت نسبی، یک جوان ساق و سلامت، گیرم هرچقدر محدود و ناکام، از آن مردمی که هر روز زیر بار ِ ریز و درشتِ زندگی کمر خم می‌کنند، از آنکه شرم می‌کند هر روز از نگاه کردن به چشم‌های کودک مریضش، از آن معتادی که تا آخر ِ خط ِ پوچی دنیا رفته و باز خواسته که برگردد و برگشته و نقطه‌ی روشن ِ زندگیِ دیگران شده،‌ بیشتر فهمیده درد ِ زنده بودن و تاریکیِ دنیا را؟!

هستیم، به هر باور و مسلکی، کنار هم، و شرایط ما از زاویه‌ی جبر زندگی، یکی‌ست، آدم پاک و کثیف، اتفاق خوب و بد، داشتن و نداشتن‌ها،‌ فشارها و کم داشته‌ها و ظلم‌ها هم همه جا بوده... خیلی اگر فهمیده بود، می‌دانست جانی که برای مردن است را کشتن هنر نیست،‌ خیلی اگر فهمیده بود، خیلی اگر به هر مکتب و مسلکی که باورش بود، سمپات و باورمند و مقیّد بود، این فرصت را سهم کم کردنِ رنج دوتای دیگر می‌کرد، صرفِ آگاه کردن، صرفِ پراکندن مهربانی، صرف ِ خیلی کارهای دیگر می‌کرد که می‌شد... به این مردنش خاصیتی می‌داد، نه اینکه تصویر زشت‌تری به اخبار زشت این دنیا که به اندازه‌ی کافی خودش را به همه نشان می‌دهد هر روز، اضافه کند.


این بدترین تصمیمی‌ست که بخواهی در مقابل ِ مثلاً فهمیدن‌هایت بگیری، هیچ دلسوزی ندارد وقتی خودآگاه، تباه می‌شوی.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">