فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

غیر قابل ارسال

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۶ ق.ظ
دولت ِ خویش‌گَردان شده‌اند، بی‌فرمان می‌بارند چشم‌ها با بهانه‌های نبوده... علامت «رکورد» را می‌فشاری، می‌خوانی:
«ناگاه مُشت‌هایش را در هوا بلند می‌کند و به ناتوانی در هوا می‌جنباند، گویی با تصویری در نبرد است که تو چون با نوک پا نزدیک می‌شوی بازمی‌شناسی‌شان: مسیح، باکره، قدیس سباستین، قدیسه لوسیا، ملک مقرب میکائیل؛ و شیطانی نیشخند بر لب بر پرده‌ی باسمه‌ای قدیمی، تنها چهره‌های شاد در این شمایل‌های اندوه و خشم،...»
چشم‌هایت یکباره می‌سوزند، از سطرهایی که کَنده می‌شوند، به حالت نگاه ِ «رامو» بر متن بنفش می‌چسبند، یک جوری که به جای ساز انگار، قرار است موسیقی از مردمک‌های اینجا سیاه نمایانده‌اش بپاشد به مساحت ِ ذهنت.
نفس‌های کم آمده را تازه می‌کنی، تازه می‌کنی، تازه... ‌نمی‌شوند؛ چشم‌های هردویتان مغلوبِ مُچالگیِ غریب حسّ است. سیلِ «آشناپندار»های بی سر و ته، و بازگشتِ فراموشخانه‌های «چند لحظه»، نشانه‌های نیازند به دست‌آویز، به ذهن‌آویز، ذکرها را هرچه از بَری، نیم خورده، نیم گفته، ردیف می‌کنی بر زبان...
به او گریه می‌کنی، به او گردن تاب می‌دهی، آویخته‌اش می‌شوی، می‌گویی‌اَش این احوال ِ ناخوانده‌ی ناشناس ِ آمده را... 
چرا فکر می‌کنی یادش رفته آن همه داد و ستد را؟
بعد چشم‌ها را می‌بندی، مؤمنی که «قریب» الوقوع است او، لابد که آرام می‌شوی.

به ضبط کردن پایان می‌دهی، شماره می‌کنی صدای نفس‌های کم‌آمده‌ی یکی در میانِ واژه‌ها را، امروز بیشتر است که...
 خجالت می‎کشی، قابل ارسال نیست.
  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">