فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

بگو مگوهای معذب

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ

می گوید : چرا هر دفعه می بیمنت  لاغرتر از دفعه ی پیشی.  می گویم اشتباه می کنید.  می گوید من نمی گویم، این لباست می گوید. می گویم چطورید شما؟ چه خبر؟ از این ورا؟!  حال مهسا را میپرسم که ادب را رعایت کرده باشم. تماشا می کند. از معنی تماشایش فرار می کنم، انتظار نابجایش برای شنیدن، سختم می آید اما تحمل می کنم. جدی تر می شود، من هم نفس راحت می کشم. دور می شود، کتابها را کنکاش می کند. با این و آن کوتاه گفت و گو می کند.  باز یکی از کتابها را بر می دارد می آید این طرفی، از گوشه ی چشم متوجه می شوم.

می روم سمت دیگر فروشگاه، مطمئنم این زبان را خوب می فهمد و منصرف می شود. ده سال است که این مدلی بوده و با همین رفتارهای ساده ی ساکت جوابش را گرفته، فقط نمی دانم چرا یادش نمی مانَد... چرا نبایدها را نمیفهمد؟ چرا چراغ های خاموش و مگوها را مراعات نمی کند...


#یکطرفه

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">