فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

هست شدم.

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ

سال پیش، این روزها چه بی خبر بودم... خوشحالی ِ محبوسی داشتم، در کالبدی رنجور، در دست هایی که به گرمی فشرده می شدند... پنهان در توالی ِ سکته های بیرونی، که آن شادی مثل پرنده ای،  وحشی بود و نماندنی.

و سالهای پیش، چه خاکستری...

...

من از رنگ پریدگی ِ محض آن روزها، به لبخند خسته ی خوب ِ این روزها، به سبک بالی ِ گذشتن و رها کردن رسیده ام و در سرازیری ِ عمر،‌ عجبا که خودم را به رسیدنِ روزهای بهتر وعده می دهم. نه دیگر مثل آن وقتها که آرزوهای دوری باشد،‌ خودم را بهتر فهمیده ام و می دانم، این که هست، به اندازه ی تمام جانش، برای خودش و عزیزانش زحمت می کشد. شاید جایی که ایستاده ام، جای رفیع و بزرگی نباشد، اما به اندازه ی تمام زحمت من است برای درست بودن... و شاید کم داشته ام، اما کم نگذاشته ام و این را به خودم و هیچکس بدهکار نیستم.


«من حرام نشده ام!*»

و قلبم ایمان دارد که «عشق را و انسان را رعایت کرده ام، خود اگر شاهکار خدا بود، یا نبود».


* اصل آن «حرام شده ام» است. از «سه سرود برای آفتاب»، شاملو... و کمی تغییر.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">