فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

اطراف ِ پلک های ناخوانده

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ


هیچوقت به فکر نیفتادم عکاسی را درست و حسابی یاد بگیرم، ولی «ثبت منظره» را دوست دارم. از بین تمام عکسهایی که تا به حال از دریا گرفته ام، این اتفاقی ترین عکس را جور دیگری می بینم. صیادها می گفتند دریا طوفانی ست، همه ی قایق ها را این وقت ها می توانی یک جا در آبهای بندرگاه ببینی، خالی و چشم به افق. 

این عکس یک جوری شده، انگار دریا قرار است از یک ورش بریزد بیرون، انگار که لنز دوربین را برده باشی لبه ی یک ظرف بزرگ ِ کوچکتر از خودت، موقع خالی کردنش عکس گرفته باشی. 

...

حاصل کلنجار با خواب ِ وقت نشناس و پلک های به شدت سنگین... 



مثل حرفی بی‌حرف، وقتی که هستِ من از هستی می‌افتد، مثل هجا که جای خودش را در واژه خالی می‌بیند، تمام هندسه‌ی بیرون را "جا" می‌بینم، هجا می‌بینم.

 

بیرونِ واژه اما سرگردان، در پیچ و در خمِِ تَرک و گریز، بیرونِ هندسی را شمایلِ بی‌ربطِ واژه‌ها می‌سازم. نه ت، نه میم، نه تَمَّت، سدّی برای رفته‌ی فرّخ : وقتی تَمیم می‌گُسلد از هم : گسیختن از همِ یک مجموع.

 

حلقه‌ای که خالیِ خود را به  خالیِ حلقه‌های دیگر می‌بازد، بازیِ گرداب را ورطه‌ی حلقه‌ها نمی‌کند. شکلی برای چهره‌ی فردای یخ : نبسته، باز.

 

 

         *  یدالله رؤیاییماهنامه "شبکه آفتاب"، ویژه نامه نوروز  

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">