فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

الکی، چرت و پرت

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

هی از من می پرسید، برای کی...؟ برای چی...؟ آزردگی، چین خوردگی، تمامی نداشت، می رفت اما می دانستی که چند روز دیگر، دوباره مثل بومرنگ بر می گردد و بال و پَرَت را می چیند. خودش هم. می رفت. محتضر می شدم، پوست کلفتی می کردم. روحم را وصله پینه می کردم که به سرپاشدنی دوباره راضی بشود، سرپا می شدم و به خودم یاد می دادم که می توانم، زود یاد می گرفتم، چاره ی دیگری نداشتم. بعد دوباره یک روز برمیگشت.
 خنده دار است که تَرَک خورده جوانه می زدم. جوری بر می گشت که انگار تا ابد، و حتی اصلاً از ازل... بعد دوباره جوری می رفت که انگار هیچوقت... دوباره ناتمام رفت، رفت که برنگردد ولی قبلش از بس که برگشته بود، جای زخمش را بدعادت کرده بود.
...
مرثیه نیستند اینها، پشت و پیشینه ی یک جهان بینی اند، جهان که یکی دوتا نیست. یکی از یکی بزرگتر، جهان فکر، جهان نگاه، جهان عشق و باور، ولی زیاد بودنشان، از کیفیتشان کم نمی کند. هرکدامش خراب شود، آواریست سهمگین، که می تواند جهان وجود یک انسان را ریز ریز کند، بترکاند.
جهان فکر و نگاه من و هم سرزمین ها و هم سال هایم، که به اندازه ی کافی، به لطف تاریخی که در آن هستیم، سر و وضع موهن به خودش گرفته، خودمان هم درست و حسابی نمی فهمیم چه معجونهایی شده ایم، فرقی هم ندارد سمت کدام سنگر ایستاده باشیم.
...
آدم آهنی ِ قراضه، آهن پاره با مغزی پر از کاه و تهی گاهی به جای قلب... چیزی شبیه ِ من ِ الآن است. می دانم، حالم خوب نیست؛ چرت و پرت می گویم، خوب می شوم دوباره، مثل همیشه، همیشه ی لعنتی.
من همیشه باید به یک پنجره چسبیده باشم، سرنوشت هم این را می داند، همیشه پنجره دارم.


  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">