فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

شاید روزی برای انسان

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ب.ظ
یادداشتی که می خوانید را چند روز پیش به مناسبت روز جهانی زن  نوشته بودم و قرار بود در نشریه ای منعکس شود که بنا به دلایلی از زمانش گذشت، به همین خاطر فکر می کنم دیگر اجازه داشته باشم اینجا بگذارمش.

ناپایداری جریان‌های اجتماعی را عوامل مختلفی تحت تأثیر قرار می‌دهند. به فراخور مناسبات جهانی و مقیاس‌های کوچک‌تر از آن، رویکرد توده‌ها به این جریان‌ها، زوایای متفاوتی پیدا می‌کنند و نه لزوماً فاحش و عمده، اغلب نرم و نامحسوس و البته گاهی هم بزرگ و قابل توجه.

گرچه بیش از یک قرن است که پرداختن به مسائل زنان در مقیاس جهانی وجهه‌ی رسمی به خود گرفته است است، لیکن همچنان این نکته  که از کدام زاویه باید این موضوع را دید، محل بحث است و اینکه آیا صِرف نامگذاری یک روز برای هر موضوعی، می‌تواند در ویرایش صحیح نگاه‌هایی که به آن موضوع می‌شده اثرگذار باشد یا نه؟

یک بار در یک محفل نقد شعر، شعری خواندم با موضوع زنی که زندگی اش مختصاتی سنتی داشت و بسیاری از علائق و آرزوهایش را به خاطر  حفظ خط روزمرگی‌های معمول زندگی یک زن، کنار گذاشته بود یا فراموش کرده بود. تقریباً دو سال پیش، نتیجه‌ی خواندن این شعر آن شد که مسئول جلسه زود برود سروقت نقد محتوا و جلسه تبدیل بشود به چیزی شبیه میدان جنگ‌های زن و شوهری. یک جمله‌ی مسئول جلسه را هنوز کاملاً به خاطر دارم که برگشت و با لحن کنایه‌آمیزی به جمع گفت: «زن‌های ما الآن اینطوری‌اند؟ زن‌های ما که الآن سیگار می‌کشند و کافه می‌روند!»

آن روز ترجیح دادم خودم را درگیر بحثی که رشته‌اش سر دراز دارد نکنم. دیگر هیچ وقت در آن محفل شعر شرکت نکردم. فکر کردم مدعی روشنفکری و شاعری، وقتی فکر می‌کند همه‌ی زن‌های امروز همان‌ها هستند که ایشان در کافه‌ها ملاحظه فرموده‌اند، از دیگران چه توقعی می‌توان داشت؟

باید یک خاطره‌ی دیگر هم تعریف کنم. هنوز یک ماه نمی‌گذرد، در سالن انتظار مطب یک پزشک نشسته بودم. آنقدر شلوغ بود که تمام صندلی‌های سالن انتظار پر شده بود و عده‌ای هم سرپا منتظر آمدن دکتر بودند. نیم ساعتی بود منتظر بودیم همه، که یک خانواده وارد شدند. یک مرد لاغر و بلندقد با نوزادی در بغل، یک دختربچه‌ی حدوداً چهار-پنج ساله و زنی که از فرط درد نمی‌توانست حتی درست راه برود، با کمر دولا و دست به دیوار و صورتی که عین دردش را به تمام ما که می‌دیدیمش منتقل می کرد وارد شد. گویا مشکلش این بود که چند روز قبل عمل کرده بود و حالا زخم‌هایش دردناک و عفونی شده بودند. مرد با صورتی تهی از احساس پشت سرش ایستاد، بعد از چک و چانه با منشی بر سر پرداخت ویزیت، پیش نگاه ناباور همه‌ی ما، نوزاد را با تمام ضمائم و کیف و بساطش گذاشت در دست‌های زنی که حتی خودش را نمی توانست از زور درد کنترل کند. حتی دست آن دختربچه‌ی بی‌نوا را نگرفت که ببرد با خودش، رفت. زن با کمری خمیده‌تر، آن وسط به خودش می‌پیچید تا از بیمارانی که منتظر بودند، یکی جایش را به او داد، یکی نوزاد را نگه داشت و یکی شروع کرد به سرگرم کردن دختربچه‌ی بی‌قرارش. آن روز دلم می‌خواست می‌شد دست آن بنده‌ی خدا را بگیرم بیاورم، تا ببیند از نزدیک که هنوز چه زن‌هایی داریم.

نه اینکه مقصود نگارنده مشت را نمونه‌ی خروار دیدن باشد، مقصود من این است که وقتی از یک مسئله و دغدغه‌ی جهانی صحبت می‌کنیم و مدعی روشنفکری هستیم، تمام جوانب و اجزای آن را ببینیم. اینکه روز جهانی زن داشته باشیم به نظر من می‌تواند خیلی مهم نباشد، اگر فقط حقوق انسانی بر مرزهای جنسیت، ارجحیت پیدا کنند؛ اینکه نگاه مردانه به زن، در مرزهای حقوق اجتماعی کنار گذاشته شود؛ تصویر زن آزادِ مرد روشنفکر جامعه‌ی من؛ زنی سیگار به لب و کافه نشین، به همان اندازه برخورنده است که تصویر زن سنتی با وظایفی محدود به زاد و ولد و پرورش فرزند، در نگاه مرد سنتی.

بزرگ‌ترین مشکل زنان در همه‌ی اعصار، شاید نگاه همیشه تک بُعدی به یک انسان بوده است. البته باور من این نیست که حقوق پایمال شده‌ی هر انسانی به گردن دیگران است. یک انسان می‌تواند برای از دست دادن حقوقش هر دلیلی داشته باشد، حتی ملاحظه و احترام به دیگران، ولی در نهایت خود اوست که تصمیم می‌گیرد چه مسیری برای زندگی‌اش انتخاب کند. نکته‌ای اساسی که در شکل تصمیم گیری‌های هر انسانی اثرگذار است، پیشینه و تربیت اوست.

دیده‌ام و البته بسی ستوده‌ام زنانی را که تحصیل‌کرده و فعال هستند و در عین حال یک ستون قوی و یک چراغ روشن برای خانواده و فرزندانشان. برای اصلاح ساختارهای غلط، باید یک جانبه‌نگری را کنار گذاشت، به فکر تربیت صحیح نسل آینده بود و در مقابل استخوان‌بندی‌های کج گذشته، صبور و مراقب. حقیقت این است که بنای نادرست پرورش دختران ما، حتی اغلب از آن‌هایی که وارد اجتماع می‌شوند نیز، موجوداتی منفعل و ظلم‌پذیر ساخته است. روح و روان زنان و اغلب دختران شاغل نیز شبیه ابزار بازی طناب‌کشی، بین خانواده و جامعه مدام در حال قبض و بسط است و هر طرف می‌خواهد سهم بیشتری از خدمات وی را به سمت خود بکشد. که اگر روحیه‌ی سلطه پذیری تا این حد در نهاد آن‌ها کاشته نشده بود، چنین نمی‌شد.

گفتن از زن، به اندازه‌ی گفتن از تاریخ انسان، ابعاد و کیفیت‌ گسترده و پیچیده‌ای دارد، ولی نگارنده معتقد است، انصاف و اخلاق‌مداری ِ خالص و نگاه فراجنسیتی، در مسئله‌ی احقاق حقوق انسانی کارگشاست، باید پیش از هرچیز، به شأن انسان ادای دین کرد. بنابراین کلمات کلیدی این یادداشت به نظر من باید به جای زن و روز زن، «انسان» باشد و «انصاف» و «احترام».

  • زهرا

نظرات  (۱)

Dust aziz
Kamlan ba mafhum tak boedi na tanha baray zan ke hata mard movafegham
Agar ruzi ma be jay e in dastebandiha az ebarat ensan estefade konim va dar amal hoghugh ensani ro motalebe konim va khodemun ham behesh amal konim jahani behtar kgahim dasht
Va in mohem serfan ba yek chiz be dast miad
Amoozesh
پاسخ:
دقیقاً همینطوره، سپاسگزارم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">