مشاوره با خانم من
گویا نوعی از بلوغ هست که نه میشود آنرا بلوغِ جسمی نامید، نه عقلی، امّا به هرحال این هر دو بُعد را متأثر میکند. بلوغی که مخصوصِ پیوندخوردگیِ زندگیست، حاصلِ متعهّد شدن به یک زندگی و عهدهدار شدنِ نقشهای تازه است. راستَش سالها صحبت کردن از این موضوعات را به خصوص در متن، کسرِ شأن میدانستم. هنوز هم راحت نیستم، ولی فکر میکنم بخشی از پذیرفتن بلوغ، حالا دقیقاً نمیدانم از کدام بُعدَش -شاید بلوغِ عقلی- این باشد که جرأت مواجههات را بالا ببری. هرآنچه میشود در آن تجدید نظر کرد را دوباره نگاه و تعریف کنی.
برگردم به خط اصلی نوشتهام؛ اسمش را میشود گذاشت بلوغِ نقشپذیری، آن هم نقشهایی که بارِ وظیفه دارند و به نظر میرسد این شکل از بالغ شدن، بیشتر از هر شکل دیگری، حتّی درگیریِ جسم با زمان، میتواند فاصلهی انسانها از هم را زیاد کند. مثلاً مادر من در 16 سالگی ازدواج کرد و شد «همسر»، یک سال بعد مرا داشت و شد «مادر»، و وقتی که همسنّ و سالِ حالای من بود، من از نظر آمارهای جمعیتشناختی در نمودارِ سنّیِ جوانانِ آمادهی ازدواج قرار میگرفتم. ولی خودم این موضوع را هیچوقت حس نکردهام، تقریباً از 20 سالگی به بعد، همسالانَم از یک بُعد، از من دور و دورتر شدند، دورِ دغدغهای، دورِ جاافتادگی در روزمرّگیهای زندگی، دورِ مدلِ درک کردنها و درک شدنها، که باعث میشود دورِ فیزیکی هم بشویم گاهی، به تدریج و ناخواسته.
از بعضی جهات، در یک سنّی فریز شدهام و حتّی وقتی روبهروی کسی قرار میگیرم که از من کمسنتر است ولی نقشهای مسئولانهتری در زندگی دارد، احساسِ کال بودن و سرخوردگی پیدا میکنم. در واقع، شاید به شکل بالقوه در مورد آن نقشها از آدمِ روبهرویم تواناتر و آگاهتر و به لحاظِ درکِ اجتماعی آموختهتر باشم، ولی اصلِ «پذیرفته نشدن» از بعضی جهات در جامعه و نگاهِ افراد دیگر، به صرفِ عهدهدار نبودنِ نقشهای قراردادی، بالقوههای منِ نوعی را به راحتی ماسک میکند و بیرحمانه از طبقهی همسالانم جدایم میکند.
شاید ریشههای فرهنگی جامعه است که چنین رویکردهایی را رقم میزند و باورم این است که این کلیشههای ذهنی به خصوص با الگوهای رشد اقتصادی و اجتماعیِ ما در تضاد است و باید به ترتیبی اصلاح شود. جامعه به سمتی میرود که مثلِ گذشته، ازدواج و حتّی اشتغال به مشاغل دائمی و منطبق با عُرف، سرنوشتِ محتومِ هر فرد نیست ولی نیاز به پذیرفته شدن در اجتماع و تجربهی بلوغِ نقشپذیری، یک نیازِِ مهم است. دست کم باید آموزشهای عمومی به سمتِ بازتعریفِ عواملِ این نوع پذیرفته شدن برود، سن، تجربههای اجتماعی و تحصیلی، برای شروع، میتوانند معیارهای نسبتاً قابل قبولی برای مورد مراجعه و پذیرش قرار گرفتن افراد قرار بگیرند.
اینطور فکر میکنم.
- ۰ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۴۱
- ۱۰۷ نمایش