فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

وقفه‌های نازک‌دلی

چهارشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۰ ق.ظ

از همه‌ی یادگارهایت، یک کتاب نگه داشته‌ام، یک پیرهن سبز گلدار و یک کیفِ قرمز؛ کیف و کتاب، خاطره‌ی اوّلین هم هوایی‌ات زیرِ باران‌های غریب‌نوازِ این شهرند، اوّلِ کتاب، چکّه‌ای از خطِّ خوبت هست؛ «زهرای جان» نوشتنت را گوش می‌کنم هر بار... و این پیرهن سبزی که به تن دارم، که هنوز تنم را می‌خندانَد مرور آن قابی که توش کودکانه اعتراف می‌کردی که پوشیده بودیش، و هنوز به خودم می‌گویم چه خوب... هیچ وقت نشده که دوستت نداشته باشم. یادم نمی‌رود که به هردویمان سخت گذشت؛ پذیرفته‌ام این سرنوشتِ بدون هم را. امّا با نبودن و نداشتنت کنار آمدن مسئله‌ی دیگری‌ست؛ برای من شعر نیست که «تو را به اندازه‌ی همه‌ی کسانی که دوست نداشته‌ام...»، زندگیست، هرچه می‌بینم است. با تو دعوا می‌کنم، قهرهای طولانی می‌کنم، آشتی می‌کنم، گریه می‌کنم، می‌خندم و سعی می‌کنم صدای شعر خواندنت را به خاطر بیاورم. قهرهایم طولانی‌ترند، این‌که به خودم بگویم خوب نبودی، عجیب بودی، زیاد می‌شود، زیاد... ولی یک جای دوری همیشه دارمت؛ توی خواب‌هایم بیشتر وقت‌ها، و درون قاب‌هایی که توی سر نگه داشته‌ام.


سال به سال نازک‌دل‌تر می‌شوم لابد که این‌قدر بی‌پرده می‌نویسم.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">