آمین
- ۰ نظر
- ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۶
- ۹۶ نمایش
یک چیزی بگویم و بروم و پرچانگی امشب را ببخشید. امشب گفتنش برای من مهم است اگر قدر و قیمت این شبها از نگاه شما هم اهمیت داشته باشد.
یک روز (که البته اینجا فقط یک تعبیر انتزاعی برای زمان است و در واقع یک بازهی زمانی بوده است)، زمانی که با پوزخندی تلخ منتظر معجزهای در زندگیام بودم، خوشبختی سراغم را گرفت و جانم این را درک کرد که تمام زندگی من، ریتم ملایم اعجاز بوده است. حال خوب وقتی تثبیت شد که حواسم را به این ریتم دادم.
بین ارضا شدن و اقناع شدن و اغنا شدن فرق است. شاید در نگاه به شدت مادیگرازده(!)ی امروزی، وقتی با کسی مواجه شوی که در اوج نیازمندی، به راحتی بر نداشتههایش صبور است تحمل آن را دارد، بگویند طرف یا نقص و عیبی دارد و طبیعی نیست، یا اهل ریاضت کشیدن است(قصهی گربههه که دستش به گوشت نمیرسه). از این دریچه به جهان نگاه کنی، آرامش یا در این است که به هرچه دلت خواست برسی، یا از هرچه دلخواه تو که به آن طیبعتاً احساس نیاز میکنی، تمرین ِ چشمپوشی کنی؛ یا ارضا بشوی یا اقناع.
ولی من میگویم اگر به آن ریتم ملایم معجزه حواست جمع شود، به جایی میرسی که از نداشتههایت بینیاز شوی. داشتن و نداشتن، نمیشود طبیعت تو، «پذیرفتن» و «نپذیرفتن» را درک میکنی. آنقدر بزرگت میکند که به تو پیشکش میکند بی آنکه خواسته باشی. تو با نیروی برتر هستی هممَسیر میشوی؛ عزیز میشوی.
کنکور در زندگی من و هم نسلهایم، کسی بود! سالهای آخر دبیرستان سر و کلهاش پیدا میشد و توفیر چندانی نداشت چقدر بماند ولی در خانوادهایی که پدر و مادرها، روشنی آیندهی فرزندانشان را در گرو تحصیلات آکادمیک میدانستند، حال و روز نه چندان روشنی میساخت برای بچهها.
کنکور ممکن بود بسازد، ویران کند، به یک بُت تبدیل شود، یه به یک قلّه که فتح کردنش تنها راه رستگاری بود، به یک آرزوی عجیب و بعید... فارغ از تحلیل این همه نگاه که موضوع من نیست، من ذرهای از همهی اینها را داشتم ولی بعدها، فهمیدم کنکور برای خودش کَسی بوده... که دست کم در مورد من، روی نگاهم به زندگی و روشهای زیستنم حتی، تأثیر خودش را گذاشته... مثبت و منفیِ این هم نسبی است.
مثلاً یکی از درسهای آماده شدن برای کنکور، تکنیکهای تست زنی و مدیریت زمان بود. به ما میگفتند و همینطور هم بود که در آزمون چهارگزینهای، ارزش سؤالها به سخت و آسانی آنها مربوط نیست و همه از ارزش وزنی یکسانی برخوردارند، برای مدیریت زمان در کنکور، از ابتدا شروع کنید پاسخ دادن به سؤالهایی که آسانتر هستند و بلدید، از سؤالهای سخت بگذرید و برای اینکه وقت را از دست ندهید، سؤالهای آسان را از دست ندهید و نمره منفی نگیرید، وارد چالش با آنها نشوید. من این درس را خوب یاد گرفتهام حتی تا الآن... اصلاً راستش را بخواهید، روش زندگی کردنم شده...
بعضی جاها به درد میخورد ولی بعضی جاها، آگاهانه و آشکارا، روش خوبی نیست. سر هر کاری که هستی همیشه با این چالش روبرو هستی که چقدر وقت داری؟ این کار به دردبخوری هست؟ ارزش وقت گذاشتن دارد؟
البته چون آگاهانه است جلوی مضراتش را که مهمترینشان شاخه به شاخه پریدن است در حد توان میگیرم، ولی خیلی انرژیبَر است. چالشهای زندگی مثل سؤالهای کنکور نیستند که ارزش برابر داشته باشند. کلّی وقت و جان و مال اگر ندانی، هزینههای بیجا میشوند. اینکه کدام سؤال و چالش زندگی را انتخاب کنی، به سختی و آسانیاش نیست، اصلاً سختی و آسانیاش فرق دارد، به این است که بتوانی بفهمی رد پای این انتخاب در آیندهات چه شکلی خواهد داشت... به این است که از فرط آزمودنِ تجربه، توانسته باشی پیشگوی خودت بشوی. خودت را خوب بلد شده باشی و مناسبات محیط و قواعد زیستن را... اینجا تکنیکهای کنکوری، دلشورهآور است.
باور کردن خودت، این لحظه حقیقیترین لذت دنیاست. بعد از سالها نقاشی، دارم باور میکنم که میتوانم ایده داشته باشم و میتوانم تصویرهای ذهنی خودم را روی کاغذ تجسم کنم. میتوانم و سپاسگزار آنم که باید...
من اگر مادر شوم یک روز، برای فرزندم هیچ آرزویی نخواهم داشت، ولی سخت منتظر خواهم بود که ببینم به کدام سمت است دلش، زمانی که این را بدانم، فکر میکنم یکی از خوشبختترین مادرهای دنیا بشوم، فکر میکنم تمام سهم مادریام را از آن پس، خرج رسیدنش به آرامش میکنم. اجازه نمیدهم عمر عزیزش در بیقراریِ انتخابهای سخت و اصطکاکِ برای خود بودن یا برای دیگران بودن بگذرد. اجازه میدهم در هرکاری که دوستترش دارد بهترین بشود. او را از لذت تشویقهای خودم محروم نخواهم کرد و به تواناییهایش بیاعتنا نخواهم بود.
گرچه که اینطوری، شاید خیلی چیزها را بلد نشود... نداند که بُخل هست، نداند دوستیِ «خاله خرسه» یعنی چه، نداند سنگ و دستانداز چه شکلی هستند و چطوری باید از پَسِشان بر بیاید. من مادری میشوم که نگذارد فرزندش، معنی اینها را تجربه کند. گرچه که حتماً با او خواهم گفت، خواهم گفت، خواهم گفت... اگر باشد و باشم.
با احترام به همه پدر و مادرهای عزیز دنیا.
پینوشت: بابت نصفه نیمه بودن عکسها عذر میخواهم، چون کارها نیمه تمام هستند، برای محفوظ ماندن ایده به این شکل نمایش میدهم.