گزینههای نابرابر
کنکور در زندگی من و هم نسلهایم، کسی بود! سالهای آخر دبیرستان سر و کلهاش پیدا میشد و توفیر چندانی نداشت چقدر بماند ولی در خانوادهایی که پدر و مادرها، روشنی آیندهی فرزندانشان را در گرو تحصیلات آکادمیک میدانستند، حال و روز نه چندان روشنی میساخت برای بچهها.
کنکور ممکن بود بسازد، ویران کند، به یک بُت تبدیل شود، یه به یک قلّه که فتح کردنش تنها راه رستگاری بود، به یک آرزوی عجیب و بعید... فارغ از تحلیل این همه نگاه که موضوع من نیست، من ذرهای از همهی اینها را داشتم ولی بعدها، فهمیدم کنکور برای خودش کَسی بوده... که دست کم در مورد من، روی نگاهم به زندگی و روشهای زیستنم حتی، تأثیر خودش را گذاشته... مثبت و منفیِ این هم نسبی است.
مثلاً یکی از درسهای آماده شدن برای کنکور، تکنیکهای تست زنی و مدیریت زمان بود. به ما میگفتند و همینطور هم بود که در آزمون چهارگزینهای، ارزش سؤالها به سخت و آسانی آنها مربوط نیست و همه از ارزش وزنی یکسانی برخوردارند، برای مدیریت زمان در کنکور، از ابتدا شروع کنید پاسخ دادن به سؤالهایی که آسانتر هستند و بلدید، از سؤالهای سخت بگذرید و برای اینکه وقت را از دست ندهید، سؤالهای آسان را از دست ندهید و نمره منفی نگیرید، وارد چالش با آنها نشوید. من این درس را خوب یاد گرفتهام حتی تا الآن... اصلاً راستش را بخواهید، روش زندگی کردنم شده...
بعضی جاها به درد میخورد ولی بعضی جاها، آگاهانه و آشکارا، روش خوبی نیست. سر هر کاری که هستی همیشه با این چالش روبرو هستی که چقدر وقت داری؟ این کار به دردبخوری هست؟ ارزش وقت گذاشتن دارد؟
البته چون آگاهانه است جلوی مضراتش را که مهمترینشان شاخه به شاخه پریدن است در حد توان میگیرم، ولی خیلی انرژیبَر است. چالشهای زندگی مثل سؤالهای کنکور نیستند که ارزش برابر داشته باشند. کلّی وقت و جان و مال اگر ندانی، هزینههای بیجا میشوند. اینکه کدام سؤال و چالش زندگی را انتخاب کنی، به سختی و آسانیاش نیست، اصلاً سختی و آسانیاش فرق دارد، به این است که بتوانی بفهمی رد پای این انتخاب در آیندهات چه شکلی خواهد داشت... به این است که از فرط آزمودنِ تجربه، توانسته باشی پیشگوی خودت بشوی. خودت را خوب بلد شده باشی و مناسبات محیط و قواعد زیستن را... اینجا تکنیکهای کنکوری، دلشورهآور است.
- ۹۵/۰۴/۰۶
- ۱۱۵ نمایش