با شُما
سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ق.ظ
تابستان است.
کارهای حالا، مثل نفس کشیدن در خواب زمستانی است برایم. بر متن کژدار و مریزی، با ریتمی نگهدارنده پیش میروم. زمستان که بیاید دوباره جان میگیرم. گمان میکنم ریتم اینجا نوشتنم هم آهستهتر شود، احساس میکنم. نمیدانم چند نفرید و بجز یکی دو نفر، چندتایتان واقعاً این روزنگاریهای شخصی را دوست داشتهاید، و خوانندهی ثابت باشید، فقط آمار بازدیدها نشان میدهد که هستید و میخوانید، به این خاطر سپاسگزارم و قدرتان را میدانم.
پیش از رفتن به لاکِ کمکاری دلم خواست با شما حرف بزنم، حرف دل و خودمانی، با این خوشبینیِ شیرین که حرفهایم که تازه هم نیستند، حتی برای یکی از شما هم شده اهمیت داشته باشند.
از شما خواهش میکنم امیدوار و امیددهنده باشید؛ خواهش میکنم در گوشهای از دغدغههای روزمره و گرفتاریها، یک سهم کوچکی نه فقط برای فامیل و دوستان نزدیک، که حتی برای دوستان و آشنایان دوری که ممکن است به نحوی بدانیم حال خوبی ندارند، اگر شده برای یک احوالپرسیِ کوچک تلفنی،قائل باشیم. باور کنید گاهی ممکن است یکی را یک احوالپرسی ساده، از قعر دنیای تاریک ناامیدی و احساس بیپناهی نجات دهد.
از شما خواهش میکنم به راههای مهربان بودن، و انتشار مهربانی فکر کنید و هرکدام، برای دیگرانِ خود، برای محیط خود، دریچهای به خُنکای مهربانی باشید، هر چقدر که از دستتان بربیاید، کمّ و کیفش مهم نیست، شدنش مهم است و ممنون.
و اینکه خواهش میکنم دیگران را زیاد و آسان ببخشید.
چند مدتی کم حرف میزنم، اگر وبلاگنویس هستید. عذر مرا برای پس ندادن مرسومِ بازدیدهای وبلاگی(تا کنون و از این پس) پذیرا باشید، دلایل شخصی خودم را دارم که چندان مهم نیستند و البته ارتباطی با خودخواهی و خودپسندی و دست کم گرفتن دیگران ندارند، سپاس که با این توضیح مبهم، عذر مرا پذیرا میشوید.
در نهایت، اگر دوست داشتید، مرا به عنوان یک خواهر کوچکتر قابل بدانید و درمورد «امید» و هر چه به آن مربوط میشود، هرچه دوست دارید برایم به یادگار بنویسید و خوشحالم کنید. قول میدهم و تصمیم دارم اگر خواستید حرف بزنید، به دقت بخوانم و تبادل نظر داشته باشیم. اگر هم همچنان ارتباط ما بیکلام باقی بماند، باز امواج خوب و مثبت شما را دریافت خواهم کرد و ممنونم.
امیدوارم که امیدوار باشید همیشه، و خوشحال:)
- ۹۵/۰۴/۰۱
- ۱۱۹ نمایش