دستهایی که گرمشان میکنم
پای قولهای خودت به خودت، بیش از هر حرف دیگری باید بایستی. برای همین دارم به این فکر میکنم که یک قولی به خودم بدهم. دلیل فکر کردن، امکانسنجیست. قولِ دشوار من، ادوات و برنامه و چیزهایی لازم دارد که با فکر کردن و زیاد فکر کردن پیدا میشود. جای قولم که سفت شد، گفته میشود. قرارداد مهمیست.
اما یک خوشحالی را در حاشیهی این قول، پیدا کردم امروز، توی من موجود عجیب و غریب و فوقالعادهایست. یک آن،کافیست که فرتوت و معلق باشد، یک لحظهی دیگر، با نیرویی ماورایی، مرا دنبال خودش میکشاند و میرود به سمتی، که تکلیفش را روشن کنم، معجزه اتفاق افتاده است. نسل جدید، گاهی به جاهای خوب میبرندمان!
- ۰ نظر
- ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۹
- ۱۳۷ نمایش