چاه من
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۳۳ ق.ظ
اگر درست به خاطرم مانده باشد، چندسال پیش، زنی در تلویزیون، شرح میداد که توسط چند دزد، به چاهی در بیابانهای اطراف شهرشان انداخته شده بود. بعد از روزهای زیادی که بیشتر از یکی دوماه بوده گویا، علیرغم جراحات و گرسنگی، به شکلی معجزه آسا نجات پیدا کرده بود. تعریف میکرد که روز و شبهای آن چاه را چطور، با خودش و با خدا حرف می زده... گاهی به غایت نومید از آنکه شنوندهای باشد.
مدت هاست که آن حال را حس میکنم. اینجا چاهِ من است. خودم را به اینجا انداخته ام تا کسی نشنَوَدَم، و خودم را حبس این مَجازِ فراگیر کردهام که نرنجانم یا اندیشناک نکنم. به جایَش سکوتی ژرف، انعکاسی خاموش و انتظاری بی پایان برای صدای نوشتنی ام خریدهام.
اینجا چاهِ من است، در آن، جراحات بیشمارم، صدای خودم، و امیدهایی در افول، مرا به زنده بودنم آگاه نگه میدارند.
- ۹۶/۰۳/۰۳
- ۱۴۰ نمایش