AVE
خاکستریِ سردِ دور! که چیره ای بر حریمِ تماشا، از کنج کدام قابِ گرفته، پای کدام دامنه ی دلگیر، از دلواپسیِ رمه های زیرِ باران مانده ام، به این دشت پیوند داده ایم. آشنا! بلند!
اشک ریختنت، زیبایمان می کند، اگر بنیانمان بر جا بماند. از حالا، ببار و بگذار ما، نقطه های فراوانِ ریخته، ما همه، هم رازِ تو باشیم. بگذار جان هایمان، آغشته به رازت شود، بگذار آزموده شویم. بر ما بپاش از نغمه های تَرَتْ، ریز ریز، فوج فوج، ما را بساز و بنواز، ما را صدا کن، ما را موسیقیِ برکت سرزمین بخواه.
خاکستریِ بسیط! جیغ جیغِ مرغ باران است، می شنوی. اما شاید حنجره ی مرا ندیده باشی... تنم را... بی تابیِ شانه هایم را... ببار ای بلند گرامی، ببار سقفِ مقدسِ ما...
...
- ۰ نظر
- ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۰۲
- ۱۱۱ نمایش