فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

14 خرداد 1403

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۸ ب.ظ

در آغازی دیگرم.

میزی برای کار- در اتاقی‌ست که پنجره ندارد و از همه دور است.

بنابراین می‌نویسم تا زنده بودن را به خاطر داشته باشم.

- مقاله تکمیل شود. 

: چشم.

- گزارش تکمیل فراموش نشود.

:چشم.

- محتوا تولید شود.

:چشم.

- گزارش تولید...

:چشم.

- کار پژوهشکده ادامه پیدا کند.

:چشم.

- گزارش پیشرفت کار...

:چشم.

حالا باید رفت و باقی روز را در ساعت 18:46 دقیقه نجات داد.

چک‌لیست گزارش برای ساعت 23: 

مقاله ... 70% پیشرفت

محتوا ... عدم تولید

پژوهشکده ... عدم پیشرفت

پیام ناظر:

نتایج رضایتبخش نیست.

ساعت شروع کار صبح فردا: 7

 

راستی، اگر از اهالی بیان هستی، چه خوب می‌شود که برایم بنویسی.

 

...و ساعت 12:21 دقیقه است. دلم می‌خواهد برگردم که بنویسم:

امروز دستی به در و دیوار چاردیواری کوچکم کشیده‌ام و احساس عجیبی از این تغییر گرفته‌ام. حس می‌کنم از زیر آوارهای چندساله‌ام هنوز صدای زندگی می‌شنوم. بنابراین گزارش کار ناخوبِ امروزم حالم را بد نمی‌کند. حس می‌کنم چنانم که پس از مدت‌ها می‌توانم عادت‌هایم را غافلگیر کنم. 

مشکلات بیرونی همیشه بوده‌اند، اما نوشتن مأوایم بوده و هرجا که کنارش گذاشتم یا آن‌طور که خوشحالم می‌کرده برگزارش نکردم، به معنای واقعی گم شده‌ام. یادم می‌آید حوالی 20 سالگی برای اولین بار «اتاقی از آنِ خود» ویرجینیا وولف را خوانده بودم. آن را به ذهن خام‌پرورم سپردم و فکر کردم باید همیشه یک چاردیواری از آن خودت داشته باشی تا بشود.

بعدها هروقت کسی وارد زندگی‌ام می‌شد، از جمله قرارهایمان این بود که من همه‌جا اتاقی از آن خود داشته باشم. همیشه داشته و دارم البته اما پریشانی چندسال اخیر تا این لحظه که به نظرم یک نقطۀ عطف دیگر است، نشانم داد که مختصات اتاق شخصی هرکسی می‌تواند با واقعیت و با تصور خیلی متفاوت باشد.

در این دقایق اخیر، کشف من این بوده که «اتاقی از آنِ خودِ» من، همین‌جاست که این سطور را ثبت می‌کند. جایی که نگران کسی نیستم. جایی که بدون هیچ ملاحظه همیشه در آن نوشته‌ام و دوست دارم خدا را به خاطرش شکر کنم.

امشب پس از مدت‌ها قبل از خواب، کتاب خواندن را شروع خواهم کرد. «ارواح ملیت ندارند» که از مانیا هدیه گرفته‌ام و دوست دارم مثل قبل‌ها، وقتی تمام شد این‌جا درموردش بنویسم.

برای خودِ این لحظه‌ام، برای اتاقِ مرتب‌شده، ترکیبِ عزیزِ گل‌های زردِ پررنگ و صورتی رنگ‌پریده‌ای که در این لحظه پیش چشمم هستند و برای این آغاز خوشحالم.

  • زهرا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">