هیچ چیز را اندازهی لحظهی سبُک شدنِ روح از تَن نمیخواهم. و دلم میخواست همین لحظه، همه چیز رنگِ هوا میشد، یکی دستم را میکشید از زندانِ خودم، آهسته میگفت تو آزادی و مثل بادبادک، به دستِ بادم میداد.
خدای مراقب.