خستگی
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ
نایتینگِل خَستهست. اگر بمونه، ادامه میده، همونجوری نایتینگِل، نمیذاره آب توی دل کسی تکون بخوره، ولی دلش با موندن نیست. خستهام از دلتنگیت، خستهام از اینکه به خودم و به همه میگم خوب شد که تموم شد. خستهام از بس پیش آجی گریه کردم. از بس پرسید چرا هنوز بعد از این همه وقت این همه داغ داری، خستهم از بس گفتم بدون خداحافظی بود، مثل دوتا آدم که از دوطرف یه پرتگاه آویزون باشن، که از گرفتن دست هم هیچی گیرشون نیاد، خسته شن و ول کنن.
خسته م از هر روزی که بیدار میشم و آینه، یه چروک دیگه از ردپای گریههای دیشب نشونم بده، خسته م از اینکه بیخودی امیدوارم، فقط پوستم کلفته، فقط جونسختم متأسفانه انگار.
- ۹۶/۰۸/۱۶
- ۱۵۸ نمایش