میشود
شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۱۰ ق.ظ
خودم را وقتی که کینه جو میشوم دوست ندارم، تنها وجهیست از وجودم که مهارش به ناممکن نزدیک است. در واقع آنقدر قبلش گذشتهام و بخشیده ام که پیمانه سرآمده و شکل زشتی از متوقع بودنِ زیاد، درونم متبلور شده... این وقتها، تاوان سنگینِ اطرافیان، تلافیهای منتظره نیست، سیالهای تلخِ روندهایست که مثل سمّ، از جسم و جانم، از نگاه و زبان دهان و زبان بدنم، آنقدر به جانشان بریزد که طاقتشان طاق شود... جوری که بعد از سر عقل آمدن، به شدّت دلم برایشان بسوزد و از خودم بیزار شوم.
این آدمی که هنوز بخشندگی را بلد نیست دوست ندارم، باید بیفتم به جانش، باید آدم باشد، دریا باشد، آب باشد، هوا باشد.
- ۹۶/۰۴/۲۴
- ۱۵۷ نمایش