ترسِ کهنه...
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۴۱ ق.ظ
این روایت میترسانَدَم، که حضرت عیسی را دیدند در دشتی، سراسیمه و عاصی میدوید، بعد که علت را پرسیدند، فهمیدند که از مجادله با نادانی به آن حال افتاده بود... جهل، کوریِ ترسناکی میآورد، تاریکی اش مُسری است و شبِ ترسش، دامنگیر. مرا از این جماعتِ دَدخوی کثیفِ تروریست، بیشتر از اسلحه و خون ریختنشان، جهلِ مطلق و جهانِ کری و کوریِ محضی میترسانَد، که خود را در آن به زنجیر کشیده اند. این مجانین، خاکستر حاصلِ تاریخ تمدن بشر را به باد میدهند و ترسِ اصیل این است...
- ۹۶/۰۳/۱۸
- ۱۴۵ نمایش