خَسَکْ دَرْ راهِ مُشْتاقانْ، بَساطِ پَرْنیانْ باشَدْ *
يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ق.ظ
چترْ، بازْ، اولین گام... چرخ و دوّاریْ زنده به موسیقیِ قلب، که به مَحْیای بودنش درود میفرستد.
همانا، چرخیدن همانا و پالودنِ دایره از غیرِ مطلوب، همانا.
چترْ، بستهْ، دومین گام، رقصْ، رقصْ، رقصْ، سر به ناز و پنجه ی پا، به مُشتاقیِ نه به فرمان، پی به فرمانِ یَلهگیِ دستها که به پرواز میروند.
بالیدَنِشانْ، بالیدَنِشانْ...
چَتْرْ... افتاده، با باد رَفْتهْ...
موسیقی، اوجِ پَسا سِکْتِه! آتَشِ قائم به خاکِسْتَرْ... میرای نامیرا.
مَحْیا، آتَشْ، آتَشْ، مَقامِ سَماعْ. سَماعْ. سَماعْ...
همه در سکوت، در ظلمات، که خودْ آنیم، ولی مُشتاقْ.
ای رهبَرِ والا، هادیِ هارمونیِ آش و لاشْها، درود به سازهای همیشه کوکَت، درودها، که میانگیزی، میمیرانی... وقتی که ایستاده، وقتی که مُرده، میرَقْصیم.
*جناب سَعْدی
- ۹۵/۱۱/۱۰
- ۱۲۲ نمایش