راستش را بخواهی، راه غم را شاید، راه شادی را نه دیگر... فکر نمی کنم گم کنم. گم شدن ها و پیدا شدن ها، غمم را زیادتر نمی کنند دیگر، حالم خوب است پس.
من ماهی ِِ دریااَم حالا، دریای اشک های گمشده. ماهی اَم من، قرمز، فراموشی گرفته، رقصان، با دهانی که از سپاس گفتن نمی ماند، حتی در لحظه های احتضار...