سیلوی سلام
پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ق.ظ
من، موسیقی امید هستم. لحنِ عجیبْ شیرینِ همیشه ندانستنم. با این که گاهی نُت هایم دچار گسیختگی می شوند از هم، هنوز خویشم را خوب می شنوم، جوری که به شیدایی، سلام باشد.
«...که قرارش نیست
و فاصله تجربه ای بیهوده است...»*
جایی که «جهان، از هر سلامی خالیست»*
نفس می کشم، که سلام کنم همیشه اما همیشه منتظر نباشم. سلام را از دست های قلب باید پاشید و گذشت و به معرفت باران سپردش. قلبم لبریز از صداست، موسیقی اش نگهدارم است، قلبم سیلوی سلام است، بذرهایی که مشتاق و صبورند، سبزانگشتیِ من، بهار اینجاست.
* از شعر شاملو
- ۹۵/۰۸/۲۷
- ۱۰۵ نمایش