Je l'aime
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۴۴ ب.ظ
بعد یک صبح، بفهمی مدتهاست در دنیایش بودهای، اطراف تنهاییهایش، تو را در خیالش باز آفریده و در خانهای که ندیدهای قدم زدهای...
کسی را که گاهی آهسته و ترسیده در دل میستودهای، در حالی که دور بودی و دور میماندی از هر شاید دلخواه، حالا کنارت نشسته باشد و حرفهایی گفته باشد، که غریب...
بعد فکر کنی به همهی روزها، فکر کنی و باز بپرسی از خودت واقعا؟!
بگویی بله!
جوری که انگار هیچ پایان نافرجامی، شادیِ این شایدِ بعید را کور نتوان کرد.
...Et j'ai des ficelles a mon destan
- ۹۵/۰۵/۱۹
- ۱۵۱ نمایش