ای موسیقیِ از یاد رفته...
ای روحِ زیبای زندگی، ای شکوهِ جا شده در رختخوابپیچهای گلدارِ قدیمی، که باز و بسته شدنتان، هزار هزار گنجشکِ شاد را در دل کوچکمان پر میداد و نویدِ مهمان بودید، و لبخندها، و عطرِ برکتهای تمام نشدنی...
ای شورِ شگفتِ پُشتِ صدای زنگها، ای مهربانیِ بوسههای گرم، ای قدمهای کوچکِ لِی لِیها، ای گرمیِ گریستنهای عاشقانه، ای تاپ تاپِ خداحافظیهای دو جان گرفتار...
ای طراوت دستهای جوانِ عشق، ای طعم سیگار از بوسههای پدربزرگ، ای زبریِ خواستنیِ پوست چروکیدهاش، ای اشتیاق روان در قاب ِ خاکستری، روی دستهای چاق ِ مهربانِ مادربزرگهای ندیده...
ای عطر علفهای هرز، ای نفس نفس زدنهای تشنهی دشتهای خندهباران، ای باران...
ای خندهها ای خندههای لاابالی، ای خندههای ابدی، پشتِ غفلت ِ سرخوشی، ای خواستنهای نفهم!
ای خواستنهای نفهم!
برگردید و آغوش و سرخوشی و ولنگاری را، به عطرهای هنوز ِ دنیا که لای دود و خون و ترسیدگی، نفسهای مصنوعی میکِشند اضافه کنید.
ای...
- ۹۵/۰۵/۰۳
- ۱۵۲ نمایش