ضمیرانه
جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ق.ظ
خوب و آهسته است.
قدیمی است و نامنتظَر، حرف دارد انگار... آنقدر، که دلشوره میگیرم.
ولی من هم ساکت میمانم مثل او و خودمان را به خودش میسپارم.
باورم شده است که «باشد اندر پرده بازیهای پنهان»، همین که غصهام داده بارها؛
حالا گمانم باید به خودش بسپاریم، حالا که آخرش آن میشود که او خواست، بگذار ساکت بمانیم تا اگر نه آن است، رنج کمتری ببریم.
وکیل باش، ای مهربانِ قهّار! ای بصیر!
من غیر از آن که تو خواستی، «هیچ چیز» نمیخواهم.
وکیل باش.
- ۹۵/۰۴/۱۸
- ۱۵۸ نمایش