سلوک ِ امیدواران
مرا اولین بار، یکی از اساتید نقاشیام به سمت آموزش دادن سوق داد. تا همین حالا، هیچوقت نرسیده که خودم را در نقاشی کامل و در حد معلمی بدانم. از او خواستم که معافم کند، قبول نکرد. گفت حالا به جایی رسیدهای که باید بیشتر تجربه کنی و بیشتر از خودت یاد بگیری، و بهترین راهش این است که آموزش بدهی. گفت و آزمودم و دیدم که بله؛ وقتی در مقام انتشار قرار میگیری، کمداشتههای خودت را بهتر درک میکنی و سعی میکنی زودتر از آن که دیگران بفهمند، اصلاحشان کنی یا به سمت اصلاحشان قدم برداری. روشی است که در نه در ابتدای راه، ولی در ادامهی سلوک، بسیار مؤثر است تا پیشرفت کنی.
این را من در مورد امیدواری نیز آزمودهام، بارها. زمانی که خودم به آن نیاز دارم، به دیگران امید میدهم. سعی میکنم صحبت کنم و دور از شعار و محتاط در نزادن ِ دافعه، به یک «او» امید بدهم. سعی میکنم پیش بیقراریها و گِلهمندیهایش کم نیاورم و مهربان و صبور گوش کنمَش. سعی میکنم حالش را بفهمم اما یک راه امیدواری برایش پیدا کنم. به همین سادگی، درسِ خودم هم مرور میشود و غالباً طرف مقابلم هم متأثر میشود چون میفهمد همدلیِ کسی را دارد که نفسش از جای گرم در نمیآید. و برای من خوشاحوالیِ همافزایی میآفریند، از حال خوب خودم و از حال خوب او. امید، درسیست که باید مدام مرورش کرد.
- ۹۵/۰۳/۳۱
- ۱۰۶ نمایش