ادامه
دو خبر درگذشت داشتیم امروز، یک جوان بیست و چندساله و یک مادر میانسال، خاله و خاله زاده ی پسرعموهایم، که فامیل مادری پدر من هم هستند، چهره هر دو را به خاطر دارم و امیدوارم روحشان قرین آرامش باشد و خدا صبرشان بدهد، خواهر آن جوان، تازه عروسِ عموی ناتنی من شده است، در آستانه ی زندگی ِِ نو، اتفاق اندوه باریست برایش، دلشان بزرگتر شود امیدوارم...
حال که روزنگاری را جدی گرفته ام، باید بنویسم. جلسه ی داستان رو به افول است، از سال پیش هیئت مدیره ای انتخاب شد برای برنامه ریزی و گزینش داستانها، که من هم عضوش بوده ام ولی تجربه ی این مدت، برای من ناکارامدی ما را به عنوان برنامه ریز مسجل کرده است چون برای سنگ های بزرگی که برداشته ایم، هیچکدام وقت کافی نداریم. ادبیات داستانی وسیع فرانسه دارد از دستمان می رود و تصمیم مطالعه ی سیستماتیک عملاً دارد کشته می شود.
قوای جسمانی من هم رو به تحلیل است، بخصوص تابستانهای اینجا، از خانه بیرون رفتن سختم است، حتی توی خانه هم توان زیادی برای کارهای فیزیکی سنگین ندارم، گرچه اغلب از انجامشان ناگزیرم، ولی تاوانش را هم بعد از آن پس می دهم.
- ۹۵/۰۳/۳۰
- ۱۵۸ نمایش