از ثَرا
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ
بیخود و مجنون دل من
خانهی پُرخون دل من
ساکن و گردون دل من
فوق ثریّا دل من...
در بستههایی که میفرستی، هنوز چشمهای من شادی مطلق نمیبیند... که نتیجه بگیرم تو مرا برای رودخانه ماندن خواستهای، رودخانهای که مقصدش در بینهایت است. خوب باشد شاید اگر بر این مبنا، فکر کنم که جاودانهام خواسته باشی. تلاطمم، جوشیدن و آرام ِ تضمین شده در بیقراری ِ مزمنم، بیشمارْ جانِ سرازیر به یک تنم؛ آتنای درونم متغیّر احوال است، به سَمْتهای هستی دست بردن، فرونمینِشانَدَش. دریاب!
- ۹۵/۰۳/۲۸
- ۱۱۹ نمایش