ستودگانِ مطرود
پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ق.ظ
هیچ وقت از هیچ پدیدهای بت نساختم. حتی در و دیوار ِاتاق ِ نوجوانیهایم، عکس هیچکس را به خودشان ندیدند. با اینکه به اقتضای سنم، من هم هنرمندان و نویسندگان زیادی را دوست میداشتم و تحسین میکردم. حالا هم همینطور، نمیدانم از اولش به همین خاطر بوده یا نه، اما حالا به خاطر این است، که ظلم میدانمش؛ بت ساختن از هر چیزی که ممکن است بعدها به هر دلیلی دیگر نباشد، جفا به من است و اگر آن بت، انسانی باشد، جفای بزرگتر به او...
بت ساختن، طلبکار و چشم به راهت میکند و یک سلب آزادی ِ دوجانبه است. عاری از نقص دیدن، ظالمانهترین نگاهیست که میشود به موجودی ناتمام کرد.
این را مدتی پیش که یک بنده خدایی، در مورد رونمایی از آخرین آثار یکی از هنرمندان به نام، اظهار نارضایتی میکرد، بیشتر احساس کردم. نارضایتی، چشم انصافش را کمی تار کرده بود، در مورد کسی آن گونه تلخ و سخت حرف میزد، که روزگاری نه چندان دور، به حد غیرقابل وصفی میستودش، ستودنی که غلظتش برایم قابل هضم نبود.
از نگاه ِ من ِ نسبتاً بیطرف، هنر ِ آن هنرمند، گرچه مدتهاست به ورطهی تکرار افتاده ولی هنوز هم ستودنی ست. هنوز چشم ِ آدمهایی که میآفریند، «آنی» دارد که دیگران نتوانستهاند خلق کنند. هنوز هم ابعاد ِ فرشتهخانههای مسحور کننده، آنقدر که به فرمان چرخش قلم موی اوست، به فرمان دست و قلم هیچکس نیست.
لذت حقیقی ِ تحسین، شاید از آن ِ کسانی باشد، که نورِ مطلق نبینند، و سیاهی ِ مطلق هم...
نگه داشتن ِتوازن و تعادل این کنتراست ِ بینش، عشق و مراقبت زیاد میخواهد.
به قول ِ مرحوم پناهی:
«سیاه ِ سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاهی یک کلاغ، کنتراست یک تابلوی نقاشی را حفظ میکند.»
توی تابلوی همدیگر، سیاهی ِ کلاغهای کوچک را تحمل کردن و به «نسبت» زیبای سپیدها بیشتر بالیدن، عشق و سبکبالی و شادی را به هم شبیهتر میکند.
نسبتها، اندازهها...
- ۹۵/۰۲/۳۰
- ۱۷۱ نمایش