صبح جمعه با ایگنیشس!
از صبح که بیدار شده ام نمی دانم چرا از همه چیزهایی که می تواند در اول صبح یک روز تعطیل به ذهنت بیاید، دارم به «ایگنیشس رایلی»، شخصیت فیلسوف مآب ِ تپل ِ هپلی ِ کتاب اتحادیه ابلهان* فکر می کنم.
عادت دارم بعد از خواندن کتاب یا تماشای فیلم، به خصوص اگر به هر دلیلی برایم اهمیت پیدا کرده باشد، نظر چند منتقد را درموردش بخوانم. و یادم هست بعد از خواندن اتحادیه ابلهان، تقریباً با نظرات هیچ یک از منتقدانش موافق نبودم، برایم کمی تعجب آور بود نگاه هایی که به ایگنیشس رایلی شده بود؛ یا تحت تأثیر یادداشتهای تحسین آمیز ِ ابتدای کتاب، کاملاً مثبت و تحسین آمیز و یا با یک به نظر من لجبازی ِ روشنفکرنمایانه، کاملاً بی رحمانه از بیخ و بن زیر سؤال رفته بود که اصلاً گزینه ی نویسنده برای انتخاب شخصیت اصلی داستان، انتخاب درستی نبوده است.
یادم هست منصف ترین منتقدی که یادداشتش را خواندم، دست کم این ملاحظه را داشت که طنز، از جمله ظرایف زبانی است که فهم کامل آن شاید بیش از هرچیزی، به همگنی فرهنگی میان فرستنده و دریافت کننده ی آن بستگی دارد.
اما بزرگترین نقدی که به آن به خاطر انتخاب شخصیت اصلی داستان وارد شده بود، بابت تضاد و فاصله فاحش بین سلوک ایگنیشس با عقاید و تِزهای آمیخته از اصولگرایی و فلسفه و روشنفکری اش بود. که اتفاقاً نقطه عطف واقعی ماجرا و شاید درخشان ترین نکته ی کتاب باشد، تا ما یک شخصیت اصلی متفاوت داشته باشیم، موجودی کمیاب که به چشم خواننده نچسب و عجیب و نفرت انگیز است چون مجمع الجزایری از تضادها و تناقض های ممکن ِ اکثر آدم هاست.
در واقع من هم باورم است که شاید خواننده ی فارسی زبانِ ساکن ایران، نتواند به اندازه ی خواننده ی انگلیسی زبان ِ امریکایی، از جنبه های طنز ماجرا لذت ببرد (که البته ترجمه ی خوب پیمان خاکسار این فاصله را تا حد ممکن کمتر کرده و شما هم شاید مثل من در فرازهایی از کتاب آنقدر از دست این موجود ِ کج و معوج بخندید که کتاب را برای ساعتی کنار بگذارید تا نفسی تازه شود)، ولی در عین حال باورم است که «خوش خوان» بودن کتاب که تقریباً از وجوه اشتراک نظرات تمامی منتقدان بود، به خاطر شخصیت پردازی درست، تعریف روابط درست و دیالوگ نویسی درست نویسنده است که فراتر از تکنیک، محتوا را محکم می کند و باعث می شود من ِ خواننده، با شخصیت هایی که هم فرهنگ و هم وطنم نیستند نیز، بتوانم ارتباط برقرار کنم و بفهممشان.
گرچه که روند رو به رشد جهانی شدن و استفاده ی همه روزه ی ما از محصولات فرهنگی سایر ملل، فیلم ها و کتاب ها و غیره، بی شک موجب شده تا نه تنها بتوانیم تا حدی شوخی ها و طنزهای هم را بفهمیم، بلکه به هم نزدیک شده باشیم و شکل ورودمان به موضوعات مشترک، آنقدر شبیه شده باشد که شوخی ها، نقدها و تناسباتمان با سوژه های مختلف نیز به هم شبیه شده باشد.
به هر حال، ایگنیشس، یک محصول ترحم انگیز است از دستپخت های فکری و رفتاری اکثر آدم ها، که اگر منصف باشیم، قابلیت شخصیت اصلی داستان بودن را دارد اگر ما هم از کلیشه های ذهنی مان فاصله بگیریم و به قلمرو قضاوت هایمان، آزادی بیشتری برای نقد آزاد بدهیم.
*اتحادیه ابلهان رمانی از جان کندی تول نویسنده آمریکایی است که با ترجمه پیمان خاکسار سال ۱۳۹۱ در ایران منتشر شد. اتحادیه ابلهان داستان زندگی پسر چاق و تنبلِ سی و چندساله به اسم ایگنیشس است که با مادرش در محلهای پست در نیواورلینز زندگی میکند و متخصص فرهنگ و هنر قرون وسطا است. روحیه آرمانگرایانه دارد. در عین حال فردی تنبل است که مدام برای خانواده و شهر خود دردسر درست میکند. او از جامعه مصرفگرای آمریکایی بیزار است. او که معتقد است با فروپاشی نظام قرون وسطا، خدایان هرجومرج و جنون و بدسلیقگی مستولی شدند، عجیب و غریب میپوشد، رفتار میکند و حرف میزند و روزهایش را به تنظیم کیفرخواست تاریخی علیه جامعه و علیه قرن حاضر میگذراند. یک مأمور مخفی دست و پا چلفتی که برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید شده، پیرمرد عاشقپیشهای که فکر میکند همه پلیسها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دائمالخمر، رئیس بیانگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار و کارمندان و کارگرانی از او درب و داغانتر، زنی که به سبک بیمارگونه و مسخرهای نظریات نوین روانشناسی را بلغور میکند و در حقیقت به هجو میکشد، هاتداگفروش متقلبی که به عنوان ادای دین به سنت و تاریخ نیواورلینز بر تن فروشندگانش لباس فرم دزد دریایی میپوشاند: اینها و شخصیتهای دیگری از این قبیل، در ماجراهایی موازی قرار میگیرند و در نهایت مانند تکههایی از یک پازل به هم میپیوندند تا اتحادیهای از ابلهان را در جامعهای که نمونه عصر حاضر است تشکیل دهند. همچنین با کارها و حرفهای بیمعنی و دلقکگونهشان بر ادعای «ایگنیشس» قهرمان محوری رمان که جهان امروز را سیرکی متحرک میبیند صحه بگذارند.
جانکندی تول رمان اتحادیه ابلهان را در سی سالگی نوشت و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. بعد از مرگ او با تلاشهای مادرش کتاب از سوی دانشگاه لوییزیانا منتشر شد و بلافاصله مورد تحسین منتقدان قرار گرفت.( معرفی کتاب از ویکی پدیا)
- ۹۴/۱۲/۰۷
- ۱۸۷ نمایش