فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

بگومگوهای نیمه شبانه

چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ق.ظ

پشت پنجره، تَشْ بادِ شبانه می‌وزد، دوتا گربه سر هم جیغ می‌کشند و صدایشان، تنم را منجمد می‌کند. شعر کالی پشت در قلبم استخاره می‌کند، که در را باز کند یا نه، جیغ گربه ها فراموشش می‌کند که کارش چه بوده و در بزند که چه...

آهنگ می‌شنوم، فکر می‌کنم، به فکرهایم نهیب می‌زنم، یکی به دو می‌کنیم، سر باید و نبایدشان، هر شب. گاهی فکر می‌کنم که من و فکرهایم با هم راحت نیستیم. گاهی فکر می‌کنم آن‌ها توی ذهنم نیستند، فکر می‌کنم آنها ناخواهریهایی حسود، نادان و کم خردند که رهایم نمی‌کنند و تجسُّدِ آرزوهایم را عقب می‌اندازند یا باطل می‌کنند، گاهی عاجزم می‌کنند از آنکه پیش‌تر از حقیقت می‌دوند یا از آن، جا می‌مانند. 

دست و دلم را به شروع هیچ کار تازه‌ای تشویق نمی‌کنند بس که زوال و نبودگی را به یادم می‌آورند و می‌گویند کوتاهتر از آن مانده که بشود.

می‌دانم این بار اول و آخر نیست، می‌دانم این دره های عمیق در مسیر امیدواری را زندگی‌ام تا به حال بی‌شمار دیده و اگر ماندنی باشم، بی‌شمار خواهد دید، اما مثل روزهای خوب و تپه‌های رفیع خوشحالی، این دره ها هم بوی نا نمی‌گیرند، نو به نو قلبم را تکان می‌دهند و غرقم می‌کنند و کو تا دوباره بیایم تا مرز نفس کشیدن.

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">