فمینوستالژی

Feminostalgy

فمینوستالژی

Feminostalgy

مواهب

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ

هیچوقت فرصت منطق و فلسفه و عرفان خواندن نداشتم. ولی مثل خیلی از انسانهای دیگر، به مقوله های اینچنینی علاقه ی ویژه داشتم. در رشته ی دیگری، تحصیلات تکمیلی ام را ادامه دادم، و همچنان در حال ادامه هستم ولی زمانی دلم می خواست می توانستم در همین دانشگاه فعلی، شاگرد کلاس فلسفه و عرفان دکتر دینانی بشوم. فیلسوف سپیدموی شیرینی، که مرادِ خیالهای جوانی ام بود، و در کنار فلسفه گفتنش، نفوذِ جانِ کلامش، متأثر بود از شیوه های منحصر به این انسانِ خاص.

آن نشد، اما از آنجا که ما فکرها، دلخواسته های عمیق و ایده آل هایمان را دنبال خودمان می کشیم و به خودمان جذب می کنیم، این ترم، کسی شبیه دکتر دینانی پیش رویم است، همانقدر موسپید و دنیادیده، عمیق و شیرین، که بیشتر دلش می خواهد پدر باشد، تا استاد. دوست داشتن را و مراقبت را و دلسوزی رااز پدرانگی، بسیار دارد.

دکتر قدوسیِ نازنین، استاد درس مدلسازی هستند، یکی از خشک ترین درس ها که خیلی به ریاضیات مهندسی و نرم افزارهای متعدد وابسته است.

بعد سر کلاس، یکی بیاید به زبان مولانا حرف بزند، شعر بخواند، فلسفه و عرفان از نگاه و زبانش ببارد و بر ته مایه ی ذهنت در همه این سالها، بالاخره کسی پیدا شده باشد که صحه بگذارد. اینکه هیچ و هیچ و هیچ علمی، نمی تواند فارغ از این معانی، اصالت و کارایی کافی داشته باشد.

ذوق کلاس این استاد سختگیر و منضبط، تشویقم می کند به اینکه هفته ای یک روز، منِ بدخواب و بی خواب، توانِ غلبه کردن بر خوابِ ساعت چهار-پنج صبح برای حضور، رأسِ ساعت هفت و نیم صبح را داشته باشم.

خدا نگهدارش

  • زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">